وبلاگ من

...

عمو احمد

جمعه, ۱۳ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۴ ق.ظ

عمو احمد ۱۶ سالِ تمامه که می خواد تریاک رو ترک کنه اما نمی تونه! می گه پسرم برام چندتا کتاب خریده بود تا بخونم، خوندم نشد. رفتیم بیمارستان بستری بشم، شدم نشد. این کمپ های ترک اعتیاد رفتم، دو ماه پاکی رکورد زدم اما نشد و بعدش باز زدم به بدن. دندون هاش به شدت خرابه، روزی سه بسته سیگار می کشه و وزنش از ۹۳ کیلو رسیده به ۴۸ کیلو! همونطوری اتفاقی باهاش هم کلام شدم، می خواستم برم خیابون اشرفی اصفهانی، ازش آدرس پرسیدم، مسیر رو گفت و بعدش باهام تا اونجا اومد، گفت با هم بریم من همونجا بساط می کنم امروز. عمو احمد دستبند می فروشه و یه سری تزئینات چوبی که دخترش درست می کنه. زنش ولش کرده رفته، پسرش شیراز کار می کنه و به عمو احمد می گه "انگل بی سر و ته !" ، دخترش فلسفه می خونه و تنها دارایی عمو احمده و با هم توی یه خونه زندگی می کنن.
.
یه جایی از حرف هاش بهم گفت "ببین آقا مظاهر، من که پزشکی مزشکی بلد نیستم، اما می گن یه رگ هست که شادی می رسونه به مغز و اعتیاد باعث می شه قوی تر بشه، این رگ‌ توی بدن من خیلی قوی شده و شده شاهرگ!"
اتوبوس پشت چراغ قرمز وایساد. گفتم "'عمو احمد، من شنیدم کسی که می خواد ترک کنه باید با دوست های معتادش قطع ارتباط کنه، مدیریت یه سری کارهای کوچیک رو به عهده بگیره که اعتماد به نفسش بره بالا، پشت چراغ قرمز نَمونه چون اعصابش به هم می ریزه و اینکه آهنگ شاد گوش کنه. شما این کارا رو کردی؟! این شرایط رو داری؟! بعدش هم، این خارجی ها الکل رو تونستن ترک کنن، شما از پس تریاک نمی تونی بربیای؟!"
گفت "اگه این چراغ قرمز تا فرداشب هم قرمز باشه واسه ی من مهم نیست، مهم اینه که من توی سربازی سیگاری شدم، از لعیا دور بودم و فکر و خیالش همیشه باهام بود. بعد هم که با هم ازدواج کردیم چون خیلی کار می کردم تا خوش بخت تر بشیم، تریاک و شیره می کشیدم تا بیشتر کار کنم! خوش بخت شدیم و پولدار، اما این رگ لعنتی مثل اژدها ازم هر روز تریاک بیشتر می خواست. لعیا هم همون شبی رفت که من از شدت خماری تابلوفرش مون رو فروخته بودم و پای منقل بودم'"
گفتم "آخه اونم ..."
حرفم رو قطع کرد و گفت "آره اونم حق داره، اما وقتی خدا داشت حق ها رو تقسیم می کرد، چرا تمام حق و حقوق زندگی من رو داد به این رگ لعنتی؟! یه رگ دهن ما رو سرویس کرده ناموسا !"
.
#مظاهر_سبزی | #عمو_احمد | #رگ_لعنتی

  • مظاهر سبزی